غزل غزلهای سلیمان
رانهای تو مثل جواهراتی است
که به دست هنرمندان ماهر تراشیده شدهاند.
۲ ناف تو مثل پیالهٔ گردی است
که همیشه پر از شراب گواراست.
شکمت مثل خرمن گندمی است
در میان سوسنها.
۴ گردنت + مثل برجی از عاج است،+
بینی تو به زیبایی برج لبنان است؛
برجی که رو به دمشق است.
دل پادشاه اسیر موهای بلند و زیبایت شده است.
۶ ای دختر دوستداشتنی، چه زیبا و دلربایی؛
زیباییات برایم از هر لذّتی شیرینتر است.
۸ به خودم گفتم: ‹از این درخت بالا میروم
تا شاخههای پربارش را بگیرم.›
آن وقت میبینم که سینههایت مثل خوشههای انگور است،
و نَفَس تو خوشبوست، مثل بوی خوش سیب،
۹ و دهانت مثل بهترین شراب است.»
«این شراب باید از گلوی دلدادهٔ من به نرمی پایین برود،
به آرامی بر لبهایش بچکد و او را به خوابی شیرین ببرد.*
۱۲ صبح زود بلند شویم و به باغهای انگور برویم
تا ببینیم که آیا درختان انگور جوانه زدهاند،
شکوفههای انگور باز شدهاند،+
و درختان انار گل دادهاند؟+
در آنجا عشقم را به تو ابراز میکنم.+
ای دلدادهٔ من، من همهٔ میوهها را،
چه تازه، چه خشکشده* برای تو نگه داشتهام.»