-
۲پادشاهان ۷:۳کتاب مقدّس—ترجمهٔ دنیای جدید
-
-
۳ کنار دروازهٔ شهر چهار جذامی بودند. آنها به همدیگر گفتند: «چرا اینجا بنشینیم تا بمیریم؟
-
-
۲تواریخ ۲۶:۲۰، ۲۱کتاب مقدّس—ترجمهٔ دنیای جدید
-
-
۲۰ وقتی عَزَریا، کاهن ارشد و همهٔ کاهنان دیگر به طرف او برگشتند، دیدند که روی پیشانیاش به جذام مبتلا شده است! پس او را گرفتند و فوراً از آنجا بیرون بردند. خودش هم عجله کرد، چون یَهُوَه او را به این بلا دچار کرده بود.
۲۱ عُزّیای پادشاه تا پایان عمرش به جذام مبتلا بود. از آنجایی که او جذام داشت، در خانهای جدا زندگی میکرد. او دیگر اجازه نداشت که به خانهٔ یَهُوَه برود. پس پسر او یوتام نظارت بر خانهٔ* پادشاه و قضاوت بر مردم آن سرزمین را به عهده گرفت.
-