-
نِحِمیا ۶:۱۰-۱۲کتاب مقدّس—ترجمهٔ دنیای جدید
-
-
۱۰ روزی به دیدن شِمَعیا (پسر دِلایا و نوهٔ مِهیطَبئیل) رفتم. او در خانهاش را به روی خودش بسته بود. شِمَعیا به من گفت: «بیا قرار بگذاریم که به خانهٔ خدای حقیقی برویم و همدیگر را داخل معبد ببینیم و درهای معبد را ببندیم، چون برای کشتن تو میآیند؛ بله آنها شب میآیند تا تو را بکشند!» ۱۱ اما در جواب گفتم: «آیا میشود مردی مثل من فرار کند؟ آیا کسی مثل من، میتواند داخل معبد برود و زنده بماند؟+ من داخل معبد نمیروم!» ۱۲ بعد متوجه شدم که حرف شِمَعیا از طرف خدا نبود، بلکه طوبیا و سَنبَلَّط + او را اجیر کرده بودند تا این چیزها را به ضدّ من بگوید.*
-