-
اعمال ۱۱:۵-۱۰کتاب مقدّس—ترجمهٔ دنیای جدید
-
-
۵ «یک روز در شهر یافا مشغول دعا بودم که در حالت خواب و بیداری در رؤیا دیدم چیزی شبیه یک سفرهٔ بزرگ از کتان که از چهار گوشه آویزان شده بود، از آسمان پایین آمد و درست جلوی من قرار گرفت.+ ۶ وقتی خوب به آن نگاه کردم دیدم که در آن سفره انواع چهارپایان، حیوانات وحشی و خزندگان و پرندگان هست. ۷ بعد صدایی شنیدم که به من گفت: ‹بلند شو و هر کدام را که میخواهی سر ببر و بخور!› ۸ ولی من گفتم: ‹سَرورم، من اصلاً این کار را نمیکنم! چون هیچ وقت به چیزی ناپاک که خوردنش ممنوع است لب نزدهام!› ۹ دوباره آن صدا از آسمان به من گفت: ‹چیزهایی که قبلاً از دید خدا ناپاک بودند، حالا پاک هستند؛ دیگر آنها را ناپاک ندان!› ۱۰ این اتفاق برای سومین بار تکرار شد و بعد دوباره همه چیز به آسمان برده شد.
-