اِستِر ۴:۱ کتاب مقدّس—ترجمهٔ دنیای جدید ۴ وقتی مُردِخای از تمام اتفاقات باخبر شد، لباسش را چاک زد، پَلاس* پوشید و خاکستر روی خودش ریخت. بعد به مرکز شهر رفت و با صدای بلند و بهتلخی گریه و زاری کرد. اِستَر راهنمای تحقیق برای شاهدان یَهُوَه—۲۰۱۹ ۴:۱ سرمشق ایمان، ص ۱۵۲-۱۵۳ برج دیدهبانی،۱/۱/۲۰۱۲، ص ۲۳-۲۴
۴ وقتی مُردِخای از تمام اتفاقات باخبر شد، لباسش را چاک زد، پَلاس* پوشید و خاکستر روی خودش ریخت. بعد به مرکز شهر رفت و با صدای بلند و بهتلخی گریه و زاری کرد.