ایّوب
پس چطور میتوانم با نظر شهوت به دختری* نگاه کنم؟+
۲ اگر این کار را بکنم، چه چیزی از خدا به من میرسد؟
از خدای قادر مطلق چه میراثی به من میرسد؟
۵ آیا هیچ وقت در راه دروغ و فریب قدم زدهام؟
آیا برای فریب دادن کسی عجله کردهام؟+
۷ اگر از راه راست منحرف شده باشم،+
یا دلم دنبال چیزهایی باشد که چشمانم دیده است،+
یا اگر دستهایم به گناه آلوده شده باشد،
۸ آن وقت چیزی را که کاشتهام دیگران بخورند،+
و محصول من از ریشه کنده شود.*
۹ اگر دلم فریفتهٔ زن مرد دیگری شده باشد،+
و در کمین زن همسایهام نشسته باشم،+
۱۰ پس زن من هم گندم مرد دیگری را آسیاب کند،
و مردان دیگر با او همخواب شوند.+
۱۲ این کارِ من مثل آتشی همه چیز را میبلعید و نابود میکرد،+
آتشی که همهٔ محصولاتم را از ریشه نابود میکرد.
۱۳ اگر شکایتی را که غلامان و کنیزانم از من داشتند نادیده میگرفتم،
و از روی بیانصافی با آنها برخورد میکردم،
۱۴ آن وقت چطور میتوانستم با خدا روبرو شوم؟
وقتی او از من بازخواست کند، چه جوابی میتوانم به او بدهم؟+
۱۵ مگر همان خدایی که مرا در رَحِم مادرم شکل داد، آنها را هم نیافرید؟+
مگر همان خدا ما را قبل از تولّدمان شکل نداد؟+
۱۶ هیچ وقت از کمک به فقیران کوتاهی نکردهام،+
یا باعث ناامیدی بیوهزنان نشدهام.*+
۱۷ غذای خودم را بهتنهایی نخوردهام،
در عوض، آن را با یتیمان قسمت کردهام.+
۱۸ (از جوانی برای یتیمان مثل یک پدر بودم و آنها را بزرگ کردم،
و از بچگی* راهنمای بیوهزنان بودم.)
۱۹ اگر کسی را میدیدم که لباس ندارد و جانش از سرما در خطر است،
یا فقیری را میدیدم که چیزی ندارد تا خودش را بپوشاند،+
۲۰ لباسی از پشم گوسفندانم به او میدادم تا خودش را گرم کند،
و او برایم دعای خیر میکرد.+
۲۱ اگر کنار دروازهٔ شهر،* یتیمی به کمک من نیاز داشت،+
ولی به جای کمک، با مشتم او را تهدید میکردم،+
۲۲ آن وقت بازویم از کتفم بیفتد،
و دستم از آرنج قطع شود،
۲۳ چون از مجازات خدا میترسیدم،
و جرأت نمیکردم در مقابل شکوه و عظمتش بایستم.
۲۵ مال و منال و ثروت زیاد به دست آوردم،+
ولی شادی من به آنها بستگی نداشت.+
۲۶ دیدن خورشید تابان،
و ماه درخشان،+
۲۷ دلم را هیچ وقت فریب نداد
تا برای پرستش آنها، با دستم از دور بوسهای برایشان بفرستم؛+
۲۸ اگر این گناه را کرده باشم، سزاوارم که قاضیها مجازاتم کنند،
چون با این کار، خدای حقیقی را انکار کردهام.
۳۴ آیا میترسیدم که مردم دربارهٔ من چه فکر میکنند،
یا ترس داشتم که خانوادههای دیگر به من بیاعتنایی کنند؟
در آن صورت ساکت میماندم و جرأت نمیکردم از خانه بیرون بروم!
۳۵ ای کاش کسی پیدا میشد که به حرفهایم گوش بدهد!+
قسم میخورم که حقیقت را میگویم.*
میخواهم خدای قادر مطلق به من جواب بدهد!+
ای کاش کسی که به من تهمت زده، اتهاماتش را در دفتری مینوشت!
۳۶ آن وقت من آن دفتر را روی شانهام حمل میکردم،
و مثل تاج روی سرم میگذاشتم.
۳۷ من هر قدمی که برمیداشتم، حسابش را به او میدادم؛
مثل یک شاهزاده، با افتخار* به او نزدیک میشدم.
۳۸ اگر زمینِ من با داد و فریاد از دستم شکایت کند،
و شیارهایش با هم گریه کنند؛
۳۹ اگر محصولش را بدون پرداخت دستمزد کارگران خورده باشم،+
یا صاحبانش را ناامید کرده باشم؛+
۴۰ آن وقت به جای گندم، خار در زمینم رشد کند،
و به جای جو، علف هرز* برویَد.»
سخنان ایّوب در اینجا تمام شد.